احمد بن علي بن ثابت بن احمد بن مهدي الخطيب، مکنّي به ابوبکر و معروف  به  خطيب بغدادي. او خطيبي حافظ و يکي از مشاهير ادب اهل سنّت است و او از شيوخ عصر خويش به بغداد و بصره و دينور و کوفه سماع حدیث کرد و آنگاه که در سال ۴۱۵ ق. عزم زيارت خانه خدا کرد در نيشابور نیز حديث شنيد و پس  از دفع  فتنه  بساسيری خطیب به سال ۴۵۱ به بغداد بازگشت و در آنجا اقامت گزید و تا ماه صفر ۴۵۷ مجموع کتب و مصنّفات خود را در آنجا روایت کرد و از بغداد به “صور” رفت و مدّتی در آن شهر بود و در آن مدّت گاهی به زیارت بیت المقدس می شد و به صور باز می گشت تا به سال ۴۶۲ که به طرابلس و حلب شد و در هر یک از دو شهر روزی جند بماند و در اواخر سال ۴۶۲ به بغداد مراجعت کرد و در این هنگام تاریخ بغداد را روایت کرد و پس از یک سال در این شهر درگذشت.
سيّد رضي الدين محمد بن طاوس – که از موثّقين اماميّه است – گفته:
ابوبکر خطيب  از موالات اولاد و رسول (صلی الله علیه و آله ) هيچ نصيب نداشت بلکه بغض  و عداوت اولي القربي در خاطرش نهفته بود.

و جمال الدين ابوالفرج بن جوزي در تاريخ  منتظم گويد:
ابوبکر در بدايت حال طريقه احمد بن حنبل اختيار کرد، ولي از آنجايي که  به ارباب بدعت ميلي در باطن به ظهور مي رسانيد و از اصحاب ما صدمات بسيار و زحمات فراوان مي ديد روي  عقيدت از آن طريقت بتافت و مذهب شافعيه گرفت و در طي  تصانيف خود در حق حنبليان داد تعصب داد و شعار انصاف از دست بگذاشت  چنانکه در ترجمه احمد بن حنبل وي را به سيدالمحدثين وصف کرده  ولي از محمد بن  ادريس یافعي به تاج الفقهاء عبارت آورده در باره احمد از القاب فقهيه هيچ  ياد ننموده  و هر يک از مشاهير اصحاب و معارف اتباع وي را مانند مهنا بن يحيي و ابوالحسن  تميمي و ابوعبدالله بن بطه و ابوعلي بن المذاهب به موجبات  طعن  و تشنيعي متهم  ساخته، همانا او را دو عيب فاحش بود که هر دو از اهل علم و رواة حديث بس  ناپسند است؛ يکي آن که بر عادت عوام محدثين در جرح و تعديل رجال به تقريبات  موهون و اعتبارات ضعيف تمسک می جست و ديگر آنکه رونق بازار احمد بن حنبل و رواج مذهب او زياده مکروه داشت و در جرح  عدول  اصحاب و قدح  ثقات تلاميذ وي از حد اعتدال تعدي نمود. از اسماعيل بن ابوالفضل  قومسي – که محدثي صدوق و ثقة بود – شنيدم که گفت: در سلسله حفاظ حديث من سه کس را زياده دشمن دارم که  مردمي بس شديدالتعصب و قليل الانصاف بودند، يکي ابوعبدالله الحاکم و ديگر ابونعيم  اصفهاني  و سومين ابوبکر خطيب  است.  حقا اسماعيل در اين  سخن حق  بصيرت ادا نموده  … انتهي.
او بر قول  ابن  جوزي  پنجاه  و شش  تصنیف دارد که از آن جمله است: “کتاب تاريخ  بغداد”، “کتاب شرف اصحاب الحديث”، “کتاب جامع الاخلاق الراوي و آداب السامع”، “کتاب الکفاية في معرفة اصول علم الرواية”، “کتاب المتفق و المفترق”، “کتاب السابق و اللاحق”، “کتاب تلخيص المتشابه في الرسم”، “کتاب في التلخيص”، “کتاب في الفصل و الوصل”، “کتاب المکمل في بيان المهمل”، “کتاب الفقيه و المتفقه”، “کتاب الدلائل و الشواهد علي صحة العمل باليمين و الشاهد”، “کتاب غنة المقتبس في تمييز الملتبس”، “کتاب الاسماء المبهمه”، “کتاب الموضح اوهام  الجمع و التفريق”، “کتاب المولف بکلمة المختلف”، “کتاب نهج الصواب في ان  التسمية من خاتمة الکتاب”، “الجهر بالبسمله”، “کتاب رافع الارتياب في القلوب من  الاسماء و الالقاب”، “کتاب القنوت”، “کتاب التبيين لاسماء المدلسين”، “کتاب من  وافق کنيته اسم ابيه”، “کتاب من حدث فنسي”، “کتاب رواية الاباء عن الابناء”، “کتاب  الرحلة”، “کتاب الرواة عن مالک بن  انس”، کتاب الاحتجاج للشافعي فيمن اسند اليه  و الرد علي الطاعنين لجهلهم عليه”، “کتاب التفصيل لمبهم المراسيل”، “کتاب  اقتضاء العلم العمل”، “کتاب القول في علم النجوم”، “کتاب روايات الصحابة و التابعين”، “کتاب صلاة التسبح”، “کتاب مسند نعيم بن همام”، “کتاب النهي عن صوم يوم  الشک”، “کتاب الاجارة للمعدوم و المجهول”، “کتاب البخلاء”، “کتاب روايات السنة من التابعين”، “کتاب الطفيلين”، “کتاب التنبيه و التوقيف علي فضايل الخريف” .
خطیب بغدادی نیز جزء آن دسته از علمای شیعه ستیز است و از موالات خاندان پیامبر به تصریح دانشمندان عامه و خاصه بهره نداشته است. وی از ذکر نام حضرت حجت بن الحسن علیه السلام خودداری نموده است. او در «تاریخ بغداد»، آنجا که از امام حسن عسکری علیه السلام نام می برد، بدون این که متذکّر شود آن حضرت فرزندی داشته است، فقط می نویسد: «ابومحمّد الحسن بن علی … ».