در میان آدمیان از نظر اخلاق پسندیده و رفتار نیک، کسی توان برابری با رسول خدا صلی الله علیه و آله را ندارد. این ویژگی، بسیاری از دشمنان را در برخورد با آن حضرت، به دوست راستین بدل ساخت. شبیه ترین شخص در این سیرت به رسول خدا حضرت صاحب الزمان علیه السلام است. ایشان نیز مردم جهان را با این چنین سیرتی به سوی حق دعوت می کند و آنان را مسلمان می نماید. محمَّد بن مُسلمٍ گوید از حضرت باقر علیه السلام از قائم علیه السلام پرسیدم که چون قیام کند به روش چه کسی سلوک می کند؟ فرمود: به روش رسول خدا تا این که اسلام (بر همگان) آشکار شد. گفتم: روش رسول خدا در عصر جاهلیّت چه بود؟ فرمود: احکام جاهلیت را باطل خواند و با مردم به عدالت رفتار کرد و این چنین است قائم علیه السلام؛ وی نیز احکام عصر سازش با ستمگران را باطل می خواند و با مردم به عدالت رفتار می کند.

(محمد بن حسن طوسی، تهذيب الأحكام ۶: ۱۵۴، ۲۷۰- ۱- قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْقَائِمِ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ إِذَا قَامَ بِأَيِّ سِيرَةٍ يَسِيرُ فِي النَّاسِ فَقَالَ بِسِيرَةِ مَا سَارَ بِهِ- رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى يُظْهِرَ الْإِسْلَامَ قُلْتُ وَ مَا كَانَتْ سِيرَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ أَبْطَلَ مَا كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ علیه السلام إِذَا قَامَ يُبْطِلُ مَا كَانَ فِي الْهُدْنَةِ مِمَّا كَانَ فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ يَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ.)
داستان زیر یک نمونه از این رفتارهاست.
پس از شکست قبیله ی “بنی طیّ” از مسلمانان، “سفانه” دختر “حاتم طائی” همراه عدّه ای از افراد آن قبیله، به اسارت مسلمانان درآمدند.
زیبایی دختر حاتم به حدّی بود که مردم از آن به شگفت آمده بودند، ولی چون لب به سخن گشود، شیرینی گفتارش زیبایی او را از یاد مردمان برد. سفانه از رسول خدا صلی الله علیه و آله درخواست کرد او را آزاد کنند؛ تا مورد طعنه ی سایر قبایل قرار نگیرد و نگویند دختر حاتم طایی به اسارت درآمده است؛ چرا که پدرش مردی بخشنده و بزرگوار بود. او گرسنگان را سیر می کرد و برهنگان را می پوشاند و خواسته ی حاجتمندان را برآورده می ساخت.
پیامبر خدا فرمودند: این ویژگی هایی که بر شمردی از خلق و خوی مؤمنان است. اگر پدرت زنده بود، برای او از خداوند طلب بخشایش و رحمت می کردم. سپس دستور دادند به خاطر بزرگواری پدرش، او را آزاد کنند. سفانه پس از آزادی خود، درخواست کرد سایر وابستگان و همراهان او را نیز آزاد کنند.
پیامبر خدا فرمودند: به سبب بزرگواری او، همراهانش را آزاد کنید!
همچنین فرمودند: سه گروه را مورد مهر و رسیدگی قراردهید:
۱- عزیزی که پس از عزّت، خوار شود. ۲- ثروتمندی که تهی دست گردد. ۳- دانشمندی که در میان نادانان، تباه شود.
در این هنگام سفانه پرسید: اجازه می دهید برای شما دعا کنم؟
پیامبر صلی الله علیه و آله به او اجازه دادند.
سفانه گفت: پروردگار، کمک ها و نیکوکاری های شما را شامل حال مستمندان و بیچارگان قرار دهد و هیچ نعمتی را از قوم و دسته ای نگیرد جز آن که شما را وسیله ی بازگشت آن نعمت قرار دهد.
رسول خدا صلی علیه و آله پس از دعای او آمین گفتند. سپس دستور دادند آن قدر شتر و گوسفند به او بدهند که میان درّه را فراگیرد.
سفانه که از این بخشش و بزرگواری به شگفت آمده بود، گفت: این نوع سخاوت و کرم ویژه ی کسانی است که از فقر و پریشانی نهراسند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: پروردگار من، مرا این گونه تربیت فرموده است.
سفانه پرسید: اجازه می دهید به خانه ی خود باز گردم؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: تا وقتي شخص مورى اعتماىي از خويشانت بيايد و تو را همراهي كند ميهمان ما خواهي بود.
چندی بعد به فرمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در محملی که پوشش آن از خز بود، سفانه را همراه با پسر عموهایش راهی منزل خود کردند. او در طول راه، هرگاه سر خود را از محمل بیرون می آورد، گروهی را مشاهده می کرد که با شمشیرهای برهنه مأمور حفظ امنیّت او هستند. (پند تاریخ ۱: ۱۵۱ تا ۱۵۳ به نقل از شجره طوبی ۲: ۲۲۲)
چندی بعد “عدیّ” پسر حاتم طایی با تشویق خواهرش به دیدار پیامبر خدا به مدینه آمد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از او پرسیدند: تو کیستی؟
پاسخ داد: من عدی فرزند حاتم هستم.
پیامبر با احترام بسیار با او مواجه شدند، از جمله در برابر او از جای خود برخاستند و عبای خود را زیر او پهن کردند و او را روی آن نشاندند و خود به لحاظ احترام او، در مقابلش بر زمین نشستند.
عدی با مشاهده ی رفتار بزرگوارانه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله، با اشتیاقی بسیار مسلمان شد و در طول زندگی از دوستی و پیروی پیامبر خدا و امیر مؤمنان دست برنداشت. (رجال کشی ۱ :۱۸۶)
سال ها بعد سه پسر عدی، در جنگ صفّین، در رکاب علی علیه السلام به شهادت رسیدند.
روزی معاویه که همواره در صدد آزاررسانی و خوارسازی و طعنه زنی به دوستان حضرت علی بود در مجلسی رو به عدی کرد و گفت:
علی با تو به انصاف رفتار نکرد. زیرا فرزندان تو را به کشتن داد؛ در حالی که فرزندان خود را حفظ کرد.
در این هنگام، اشک از دیدگان عدی جاری شد و پاسخ داد:
من با علی به انصاف رفتار نکردم؛ زیرا او چشم از جهان فروبست و من هم اکنون زنده ام. (مسعودی ؛ مروج الذهب ۳ : ۱۳)
(به نقل از “زیر پای طلوع” اثر حورا طباطبایی قمی)