اهمّ حوائج دوستان و آخرين آرزوي مشتاقان، و نهايت خواسته عارفان است که بيشترين دعاهاي آنان و مهم‏ترين حوائج ايشان پيرامون مسأله تعجيل در وصال امام زمان حجّت بن الحسن – عجّل اللَّه فرجه الشريف – دور مي ‏زند.

چه خوش گفته‏ اند:
فُؤادِي وَ طَرْفِي بِأَسْفانٍ عَلَيْکُمْ – وَ عِنْدَکُمْ رُوحِي وَ ذِکْرُکُمْ عِنْدِي
وَ لَسْتُ أَلُذُّ العَيْشَ حَتّي أَراکُمْ – وَ لَوْ کُنْتُ فِي الفِرْدَوْسِ أَوْ جَنَّةِ الخُلْدِ
دل و ديده‏ام بر شما اسفبار است، و جان و دلم پيش شما و ياد شما نزد من است.
من از زندگي لذّت نمي‏برم تا اين‏که شما را ببينم، هرچند که در فردوس يا بهشت جاودان باشم.
و از ابيات نوين خواندني که به خاطر رسيده و باعجله در اشتياق به زمان وصال و ياد آوردن مولايم در هر حال، آن‏ها را نوشته‏ام اين ابيات است:
تَوَلّي شَبابِي فِي الفِراقِ فَأَسْرَعا – وَ آذَنَ عُمْرِي بِالرَّحِيلِ فَوَدَّعا
حَيَيْتُ بِشَوْقِ الوَصْلِ دَهْراً وَ لَمْ أَکُنْ – بِشَيْ‏ءٍ سِوي تِذْکارِهِ مُتَمَتِّعا
قَدِ اشْتَدَّ شَوْقِي فِيکَ يا غايَةَ المُني – وَ يا خَيْرَ مَنْ صَلّي وَ يا خَيْرَ مَنْ دَعا
وَ يا خَيْرَ مَقْصُودٍ وَ يا خَيْرَ مَوْئِلٍ – وَ يا خَيْرَ مَنْ لَبّي وَ يا خَيْرَ مَنْ سَعي
وَ قَدْ طالَ صَبْرِي فِي النَّوي إِذْ تَرَکْتَنِي – کَئِيباً غَرِيباً باکِياً مُتَوَجِّعا
فَيا مُهْجَتِي يا رَوْحَ قَلْبِي وَ راحَتِي – أَغِثْنِي فَقَلْبِي کادَ أَنْ يَتَصَدَّعا
نَظَرْتُ بِأَبْوابِ المُلُوکِ فَلَمْ أَجِدْ – سِوي بابِکَ العالِي مَلاذاً وَ مَفْزَعا
وَ إِذْ نَزَلَ المَعْرُوفُ وَ العَدْلُ وَ السَّخا – فَمَا اخْتارَ إِلاَّ فِي فِناءِکَ مَوْضِعا
أَغِثْنِي بِفَيْضٍ مِنْ نَداکَ فَإِنَّهُ – لَقَدْ صارَ مِنْهُ البَرُّ وَ البَحْرُ مُتْرَعا
فَلَوْلاکَ ساخَ الأَرْضُ بِالخَلْقِ کُلِّهِمْ – وَ صارَ بُطُونُ الأَرْضِ لِلنَّاسِ مَضْجَعا
وَ لَوْلاکَ إِنْدَکَّ الجِبالُ جَمِيعُها – وَ لَوْلاکَ أَرْکانُ السَّمآءِ تَزَعْزَعا
وَ ما نَبَتَتْ فِي الأَرْضِ لَوْلاکَ حَبَّةٌ – وَ لا شَجَرٌ لَوْلا وُجُودُکَ أَيْنَعا
وَ لا أَشْرَقَتْ شَمْسٌ وَ لا نَيِّرٌ بَدا – وَ لا نَبَعَتْ عَيْنٌ وَ لَا البَرْقُ أَمْصَعا
وَ صَيَّرَنَا الأَعْدآءُ لَوْلاکَ طُعْمَةٌ – وَ کانَ عَلَيْنَا الذُّلُّ ثَوْباً مُلَفَّعا
وَ ما فازَ ناجٍ بِالنَّجاةِ بِغَيْرِکُمْ – وَ مَنْ أَمَّها مِنْ غَيْرِکُمْ کانَ أَلْکَعا
حَبِيبِي حَبِيبِي طالَ هَمِّي وَ کُرْبَتِي – أَغِثْنِي سَرِيعاً قَبْلَ أَنْ أَتَضَيَّعا
تَعالَيْتَ عَنْ مَدْحِي وَ مَدْحِ الخَلايِقِ – وَ ما قِيلَ فِي عَلْياکَ قَدْ کُنْتَ أَرْفَعا
جواني‏ام در فراق به سرعت گذشت و عمر در انتظار به سر آمد.
من به شوق وصال زيستم و به جز ياد او از چيزي لذّت نبرده‏ام.
اي منتهاي آرزو، اي بهترين نمازگزاران و دعا کنندگان شوقم نسبت به تو شديد است.
اي بهترين مقصودها و بهترين پناه دهندگان، و اي بهترين تلبيه گويان و سعي کنندگان.
کاسه صبرم در دوري تو لبريز شد که اندوهناک و غريب و گريان و دردمند رهايم ساخته‏اي.
اي روح و جانم و اي راحت روانم به فريادم برس که نزديک است دلم از غصه آب شود.
به هر آستاني که نگاه کردم جز آستانه والاي تو پناهگاهي نديدم.
از آن روزي که معروف و عدل و سخاوت در جهان پديد آمده، جز درگاه تو جا و منزلي نگرفته است.
از فيض بخشش خود مرا پناه ده، که همه عالم، از خشکي و دريا، به آن طراوت يافته است.
اگر تو نبودي زمين همه را در خود فرو مي‏برد، و دل خاک خوابگاه مردمان مي‏شد.
و اگر تو نبودي تمام کوه‏ها از هم پاشيده مي‏شد، و اگر تو نبودي ارکان آسمان متزلزل مي‏گشت.
اگر تو نبودي هيچ گياهي از زمين نمي‏روييد، و هيچ درختي شادابي نمي‏يافت.
و خورشيد و ستارگان نور نمي‏افشاندند، و هيچ چشمه‏اي نمي‏جوشيد و برقي نمي‏زد.
و اگر تو نبودي دشمنان ما را طعمه خود مي‏ساختند، و لباس ننگ و مذلّت بر ما پوشانده مي‏شد.
هيچ کس به غير شما نجات نيافته، و هرکه از غير شما نجات خواهد ابله است.
اي حبيب من غصه و ناراحتي‏ام طولاني شد، زود به فريادم برس پيش از آن‏که وابمانم.
تو بالاتر از آني که مدح تو گوييم، هرچه در ثناي تو گفته شود تو برتري.

(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ مترجم: مهدی حائری قزوینی)