حیدر علی حاجب شیرازی (۱۲۷۱ -۱۳۳۴ ق).
وی در کناره، از روستاهای مرودشت شیراز، به‌ دنیا آمد. با پدر خود به ‌شیراز رفت و علوم ادبی و نقاشی و قلمدان‌ سازی را در آنجا آموخت. حاجب در اواسط عمر به‌ تهران آمد و ضمن تحصیل علوم ادبی و عربی، در هنر خط نستعلیق هم تبحّر یافت. او در اواخر عمر در سلک صوفیان سلسله ذهبیه درآمد. وی در تهران درگذشت و پس از مرگ جنازه‌ او را در خانقاه متعلق به‌ وی به‌ خاک سپردند. از وی “دیوان” اشعاری به‌ جای مانده است.
ترکیب بند در مدح و میلاد آخرین ودیعه الهی بقیة الله اعظم ارواح العالمین له الفداء:
بند دوم:
نیمهء شعبان به چنین انجمن * نرخ گهر یافت مطاع سخن
گشت زمین دکّه گوهر فروش * بس که گوهر ریخت ز درج دهن

گوهر غلطان حقیقت نشان * لؤلؤ رخشان سعادت ثمن
شمسهء الماسش عقد نجوم * شدهء لؤلؤش عقد پرن
دامن دامن همه لعل بدخش * خرم خرم همه درّ عدن
معدن معدن گهر منتخب * مخزن مخزن درر ممتحن
درّ گران قیمت با آب و رنگ * قابل تحسین همه مرد و زن
زمرهء مرجان و لئالی به رطل * کهرب و یاقوت و زبرجد به من
معدن فیروزه به نیشابور است * کان عقیق است اگر در یمن
مشتریان کرده مزیّن رسوم * گوهریان کرده مرصّع دمن
مشتریان یکسره خامش چو تو * گوهریان جمله سخن همچو من
گشته زراندوه از آنان زمین * شد گهر آموده از اینان زمن
هی هی از این مشتری تیز هوش * بخ بخ از این گوهر و گوهر فروش
بند سوم:
نیمه شعبان که بر او آفرین * رشک گلستان ارم شد زمین
انجمن قدس مقدّس بود * روز چنین رشک بهشت برین
گل به سر تخت چو بهرام رفت * نصرت و فتحش ز یسار و یمین
با دو سر شصت و دو زانو دو کف * بر در او ناصیه ساید جبین
باغ پر از میوه و گل شد درست * کاخ همایون شه جم نگین
مشک عنب بنگر و وضع رطب * کرده به کپسول شکر انگبین
صورت به تیغ و خج اندر نظر * گنبد گردون شده گوی زمین
این یک در مرتبه برجی بلند * وآن بی شائبه حصنی حصین

باطن آن ظاهر یاقوت ناب * ظاهر آن باطن درّ ثمین
اشمکشان چشمه آب حیات * پیکرشان منبع ماء معین
چون ببریشان نگری در مثال * صورت دو بدر و دو چندان هلال
بند چهارم:
انجمن امروز جانی ست نو * نور گرفت از قمر و شمس ضو
هست نو این مجلس و عالم کهن * کهنه دیرینه عجب گشته نو
خواست دود جهل به میدان عشق * عشق زدش سخت قفایی که رو
سنبله از دور شبیه است لیک * فرق بسی دارد گندم ز جو
کس نشود مرد خدا را حریف * کس نرسد باد صبا را به دو
عاشق حق را به جهان کفو نیست * خنگ قضا را که ستاند جلو
مشک به هر جا که بود نرخ پشک * فرق قلمدان نکند از قشو
کوه عظیم است چه بیم از نسیم * بهر محیط است چه سود از شنو
مدّعی افروخت بس آتش ز دور * دودش پیدا و نه پیدا الو
حبس هنر کس نشده رایگان * به که در این بزم بماند گرو
روی از این انجمن ای دون متاب * این سخن از روی حقیقت شنو
نو بود این مجلس و عالم کهن * تازه به از مانده به از کهنه نو
هی هی از این انجمن دلنواز * کش در رحمت به جهان کرده باز
بند پنجم:
هست در این عید مرا مستحب * مست شده زآتش آب عنب
باده اگر رجس بود یا حرام * نیمه شعبان کندش مستحب
آب حیاتستی و ساقیش خضر * صد چو سکندر ز پیش تشنه لب
مست چنان شو که ندانی تو باز * روز سفید و صفت تیره شب
زانکه شد امروز تولّد ز مام * پادشه ذو الحسب و ذو النسب
مهدی قائم گل گلزار دین * مظهر حق سیّد هادی لقب
ذات شریفش جهت هر جهت * امر بدیعش سبب هر سبب
اسمش سرمایهء فضل و کرم * رسمش سر رشتهء علم و ادب
مالک ملک است و مطاع ملوک * صاحب امر است بر ارباب رب
فخر ولد از اب و جدّ است لیک * فخر بر او کرده کنون جدّ و اب
باغ نبوّت را فرخ نهال * نخل ولایت را شیرین رطب
هان مه شعبان وسط العقد دان * وز پس و پیشش رمضان و رجب
نه مه دیگر همه برگرد وی * دایره بر بسته به طرزی عجب
ای مه و این هفته و این روز خاص * بوتهء سیم استی و زرّ خلاص
بند ششم:
مهدی هادی گل گلزار حق * برده سبق در گهر از ماسبق
معنی حق آینه حق نما * عین حق و وحی حق و حرف حق
بی خبرش مضغه نگردد جنین * بی مددش نطفه نگردد علق
بی اثر حکمت فرمان او * رنگ غسق می نپذیرد فلق
نیست گل آلوده ز شبنم به صبح * با رخ او کرده ز خجلت عرق
گر مرق مطبخ فیضش نبود * کس نشدی صاحب حسّ و رمق
شیر شکاری که به بندد به رزم * گردن شیران دژم بی وهق
بعثش چونان که دهد گر مثال * مور درد شیر و خورد پیل بق
پادشهی کز سر انگشت عزم * پرده اوهام جهان کرده شق
ای که به اقبال تو مادر نزاد * از همهء ماسبق و ماخلق
شمس به هر صبح به درگاه تو * تحفهء اخلاص نهد بر طبق
طبع من و حاسد من در سخن * صوت هزار است و صدای وزق
لیک ز خوبانهء دل شد مرا * دامن جان رشک کنار شفق
زین هنر و فضل و کمال و ادب * بهره نبردیم به جز طعن و دق
هان ظلمات است مرا در دوات * خامه چو خضر و سخن آب حیات
بند هفتم:
کاش که بدهند همه خاص و عالم * ابروی مردانهء او را سلام
کاش بگویند که از مقدمش * روی زمین شد همه بیت الحرام
کاش بگویند قیامت رسید * کرده به حق مهدی قائم قیام
ای خلف ارشد آدم که شد * آدم و حوّات کنیز و غلام
شحنهء انصاف تو در روزگار * روی زمین را دهد آخر نظام
در خبراستی که به سعی علی * دین مبین از تو پذیرد قوام
سیّد سرمد علی نامدار * بر همه کس سیّد عالی مقام
قادر مطلق شه بر حق علی * ای به کفت خنگ فلک را زمام
در قدمت آیت حسن المأب * با قلمت معنی خیر الختام
ای همه چون بنده و تو چون خدای * وی همه مأموم و تو تنها امام
غیر تو کس نیست عدیم المثال * غیر تو کس نیست علی المقام
انجمن قدس مقدّس تویی * روز چنین روضهء دار السلام
“حاجب” این انجمن فیض یافت * نیمهء مه قدرت ماه تمام
باد همی نو به جان کهن * انجمن و انجم این انجمن