عماد الدین نسیمی
سیدعمادالدین نسیمی شروانی (۷۷۰ – ۸۲۰ ق)، شاعر و متفکّر حروفیه در قرن هشتم هجری بود. وی به ترکی و فارسی و عربی شعر سروده‌است. ولی دیوان عربی او در طول زمان مفقود شده‌است. سازمان بین‌الملی یونسکو به خاطر کوشش‌های وی در اشعار انسانی و صلح جهانی در سال ۱۹۷۳ این سال را سال نسیمی اعلام کرد.


عمادالدین نسیمی یکی از بزرگترین مردان مبارزه و یکی از برجسته ترین شخصیت‎ های ادبی و فرهنگی و یکی از مشهورترین و شجاع ترین شاعران مشرق زمین است که تمام عمر گرانبهای خود را صرف مبارزه در راه نجات مردم و رهایی آنان از جور و ستم و زور و زر قرون تاریک وسطی است.
نسیمی آنی دست از مبارزه شدید خود برنداشته، و دائماً در جوش و خروش به سربرده است. شاعر با این که در عمر کوتاه چهل و نه ساله خویش متمادیاً در محاصره امواج بنیان کن حوادث و توفان مهیب و ریشه کن روزگار دست و پا می زده هرگز لحظه ای نیز از عالم شعر و ادب، دانش ، فرهنگ و آگاه نمودن مردم کوتاهی ننموده ودر آن تاریکی قرون وسطا مشعل دانش را راهنمای زندگی بشریت می دانسته است.
نسیمی به سه زبان آذربایجانی، فارسی و عربی شعر سروده و در هر سه زبان مذکور صاحب دیوان می باشد. دیوان های فارسی و آذری وی در سال ۱۹۷۳ میلادی در هنگام برگزاری جشن ششصدمین سال تولد وی در شهر باکو چاپ و نشر گردیده است. دیوان عربی شاعر هنوز بدست نیامده و فقط اشعاری از آن در دست می باشد.
نسیمی آثار خود را در دوران جهانگشایی و قتل و عام بیرحمانه ی تیمور لنگ در دوران حکفرمایی افزونی جهل بر دانش، تعصب بر خرد و جنگ بر صلح به قلم آورده، در طول سالهای خلاقه ی خود موضوع نوشته هایش، انسان، نجات انسان، سرنوشت انسان، آزادی، برابری و برادری انسان و نهایت خوشبختی انسان بوده است و اشعار او در هر سه زبان هر کدام به سهم خود از بهترین نمونه ی شعر و ادب این زبانهاست.
نسیمی موازی با افشای ظلم و بی عدالتی های حکام جابر و سردمداران روزگار خود، و برخی از قضات زمان خود را نیز فراموش نکرده و آنها را نیز شدیداً آماج انتقاد خویش قرار می دهد و پرده را از روی ریاکاران سودجو بر می دارد و آنها را گمراهان و سرگشتگان نامیده، افرادی نالایق و بی صداقت معرّفی می کند. او طرفدار قضاوت عادلانه و راستین است. نسیمی مرگ را بقاء و ادامه ی زندگی، پیوستی ذره به خورشید دانسته، وصال روح را با مبداء جلوه ی ابدیت و زندگانی جاوید می خواند و سرانجام نیز در سایه ی مبارزات پیگیر و آگاهانه از طرف حکام ناجوانمرد و جاهل عصر خود در شهر حلب دستگیر و همچون فضل الله نعیمی مرادش کشته می شود، ولی آثار او جاویدان و باقی و در تاریخ ثبت شده است.
نسیمی در دوران خود نیز شاعری سرشناس بوده و به قول خودش اشعارش سینه به سینه نقل محافل و مجالس بوده است:
جان پرورند هر نفس از بوی روح بخش * در مجلسی که شعر نسیمی ادا کنند
نسیمی در اشعارش بیش از همه به آثار نظامی گنجوی، اوحد الدین اوحدی مراغی و حافظ شیرازی نظر داشته و تاثیر ادبی این شعرای بزرگ در اشعار نسیمی واضح و روشن به چشم می‎خورد و نسیمی بر پاره ای از آثار آنان نظایری نوشته و حتّی قصیده معروف با مطلع: این چرخ گردگردکواکب نگار چیست؟ اوحدی مراغه ای را به آذربایجانی ترجمه کرده است:
وی در مدح مولا امیر المؤمنین و فرزندان پاک ایشان می سراید:
آن شهنشاهی که مدّاحش خدای داور است* ساقی روز جزا قسّام خلد و آزر است
شهسوار “لا فتی” یعنی علی مرتضی * آن که شهرستان علم صدر عالم را در است

صاحب “سرّ سلونی” راز دار “لو کشف” * آن که عرشش پایه ای از پایه های منبر است
در جهان یک بخشش او چارصد باز شتر * کمترین جاهش به روز حشر حوض کوثر است
سر به دشمن داد هفتاد و سه نوبت در مصاف * اوست کز روی کرم مردان عالم را سر است
چون شه مردان عالم اوست مدح کس مگوی * هر کجا خورشید هست آنجا چه جای اختر است
نور رخسارش چراغ دیده های مردم است * خاک پایش تاجداران جهان را افسر است
هفت دوزخ از برای دشمنان او سزاست * دوستانش را نعیم هشت جنّت در خور است
دشمن شه نیست جز آن کس که در اصلش خطاست * نیست بغض او هر آن کس را که پاکش مادر است
گر کسی خواهد که از فضلش نویسد شمّه ای * در قلم ناید اگر هفت آسمانش محبر است
خاندان مصطفی و مرتضی را تا ابد * بنده ام از جان چه حاجت بر گواه و محضر است
گر کسی پرسد که بعد از مصطفی سالار کیست؟ * گویمش از قول ایزد: شاه مردان رهبر است
هر که او از دوستی مرتضی گردن کشد * مرد خواندن کی توان او را سزای معجر است
بعد شاه اولیا دانم حسن را پیشوا * خلق عالم را ز بعد شاه مردان رهبر است
بعد او مسند نشین باشد حسین تشنه لب * زانکه او اهل شهادت جمله را سر دفتر است
رهنمای خلق عالم هست زین العابدین * باقر است از بعد او وز بعد باقر جعفر است
موسی کاظم دگر سلطان علی موسی رضا * آن که یک طرف درش هفتاد حج اکبر است
پس تقی را با نقی دانم امام و پیشوا * بعد ایشان حجّت قاطع که نامش عسکر است
نوبت مهدی شد و وقت ظهور او رسید * عالمی در انتظار و دهر پر شور و شر است
در چنین حالت دلا باید گرفتن گوشه ای * تا برآید از نقاب آن شه که در غیب اندر است
برکت و شفقت نمانده در میان مردمان * هر کرا بینی به حال خویش نوعی دیگر است
طفل بی پروا ز دین و پیر فارغ از نماز * محتسب همچون عسس پیوسته در پیش در است
عالمان با جاهلان در ساخته از بیم جان * از وطن گشته چدا هر سو فقیری دیگر است
برّه در چنگال گرگ و کبک در چنگال باز * آهوی مسکین به صحرا خسته از شیر نر است
قاضیان رشوت ستان و واعظان مرسوم خوار * شاه را از نو خیال عدل کامل در سر است؟!
گر کسی از بهر حق گوید حدیثی آشکار * نشنوند از وی که مجنون است یا خود ابتر است
ظلم و هم فسق و فجور و غیبت و حرص و نفاق * عارف از بی قیمتی بازیچهء بازیگر است
دست مظلومان دین گیر اندر این گرداب غم * پایمال خویش ساز هر منکری کو منکر است
ای خوش آن ساعت که سر از جیب شاهی بر زند * بر کشد تیغ دو سر کو سرکشان را در خور است
زنده نگذارد کسی از دشمنان اهل بیت * پاک سازد عالم از هر کس عدوی حیدر است
یا الهی! از کرم اعمال کامل ده به ما * حق سلطان رسالت کو شفیع محشر است
اهل مجلس را بیامرز و گناهان عفو کن * زان که احسان تو بی حد است و لطفت بی مراست
در جواب “بحر ابرار” آمد این ابیات من * گفتهء سیّد نسیمی همچو آب کوثر است
همچو آب خضر جان می بخشد این ابیات من * مرده دل گر منکر آید زنده دل را باور است