عاصمىّ گويد: مردى در انديشه بود كه حقوق واجب امام قائم عليه السّلام را به چه كسى بدهد تا به او برساند و دلتنگ شده بود و نداى هاتفى را شنيد كه به او مى‏گفت: آنچه همراه توست به حاجز بده! گويد: ابو محمّد سروىّ به سامرّاء آمد و همراه او اموالى بود، ابتدائا نامه‏ اى براى وى صادر شد كه در ما و قائم مقام ما شكّى نيست، آنچه كه همراه توست به حاجز بده!

(كمال الدين / ترجمه پهلوان، ج‏۲، ص:۲۶۳، ح ۲۳)