از جهات موجب برای دعای بر فرج امام زمان علیه السلام قتل دجال به دست آن حضرت است. دليل بر آن، روايتي است که صدوق در کمال الدين به سند خود از امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: خداوند تبارک و تعالي چهارده نور را چهارده هزار سال پيش از آفرينش خلق آفريد که آنها ارواح ما بودند. به آن حضرت عرض شد: يابن رسول اللَّه! اين چهارده نور کيانند؟ فرمود: محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و اماماني از ذرّيه حسين که آخرين آنها قائم است (عليهم السلام) که پس از غيبتي بپاخيزد و دجال را بکشد و زمين را از هرگونه جور و ظلمي پاک گرداند. [۱]
و در همان کتاب نيز به سند خود از نزال بن سبره آمده که گفت: امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام براي ما سخنراني کرد، حمد و ثناي خداي – عزّ و جلّ – را بجاي آورد و بر پيغمبر و آل او عليهم السلام درود فرستاد. سپس سه مرتبه فرمود: «سَلُونِي أَيُّهَا النَّاسُ قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»؛ (اي مردم! بپرسيد از من پيش از آنکه مرا نيابيد.) صعصعة بن صوحان از جاي برخاست و عرضه داشت: يا امير المؤمنين! دجّال کي خروج ميکند؟ فرمود: بنشين که خداوند سخن تو را شنيد و منظور تو را دانست. به خدا سوگند آنکه پرسيده شده از سؤال کننده داناتر نيست، و ليکن نشانههايي دارد و آمادگي هايي که مانند دو تاي کفش پي در پي واقع ميشوند. اگر بخواهي از آنها تو را خبر دهم؟ عرضه داشت: آري، يا امير المؤمنين. فرمود: اين نشانهها را حفظ کن؛ هرگاه مردم نماز را بميرانند، و امانت را خيانت کنند و دروغ را جايز بشمارند، ربا بخورند، رشوه بگيرند، ساختمانها را محکم بسازند، دين را به دنيا بفروشند، سفيهان را به کارها بگمارند، با زنان مشورت کنند، رَحِمها را قطع نمايند، دنبال هوس بروند، و خونريزي را آسان و سبک شمارند، علم (يا عدل) ضعيف شود و ظلم افتخار باشد، اُمرا فاجر، وُزرا ستمگر، کدخدايان خائن، قرآن خوانان فاسق گردند؛ شهادت دروغ رايج و زنا و تهمت و گناه و طغيان علني شود؛ قرآنها به زيور آراسته، مساجد زينت يافته، منارههاي بلند ساخته، و اشرار احترام شوند؛ در صفها ازدحام، در دلها اختلاف و در پيمانها شکستن واقع گردد، موعود نزديک شود، از روي حرص دنيا زنها در تجارت با شوهرانشان مشارکت کنند، صداي بي دينها بلند گردد و به آنها گوش فرا داده شود، بدترين افراد هر قومي سرپرست آنها بشود، و از افراد فاجر – از ترس اذيّت آنها – تقيّه کنند؛ دروغگو به راستگويي و خائن به امانتداري شناخته شوند، زنهاي آوازه خوان و نوازندگان به کار گرفته شوند، و آخرين اين امّت اوّلشان را لعنت نمايد، زنان بر زين سوار شوند، زنان خود را به مردان، و مردان خويش را به زنان شبيه گردانند، شاهد ناديده (يا نخواسته) گواهي دهد و شاهد ديگري براي طرفداري گواهي دهد – بدون اطلاع از جريان -، براي غير خدا فقه بياموزند، کار دنيا را بر کار آخرت ترجيح دهند و بر دلهاي گرگ صفت لباس ميش پوشانند؛ دلهايشان از مردار گنديده تر و از صبر تلخ تر باشد، پس در آن هنگام، زود، زود! و شتاب، شتاب! در آن روز بهترين جاها بيت المقدس باشد که زماني بر مردم فرا ميرسد که هر کدام تمنّا مي کنند از ساکنان آن باشند. … بدانيد که بيشتر پيروانش اولاد زنا و داراي پوستين هاي سبز هستند. خداوند – عزّ و جلّ – او را در شام، بر سر گردنه اي به نام «افيق» خواهد کشت، او سه ساعت از روز جمعه گذشته، به دست کسي که حضرت مسيح عيسي بن مريم پشت سرش نماز ميخواند کشته ميشود، همانا که بعد از آن طامّه کبري (درهم کوبنده بزرگ) خواهد بود.
عرض کرديم: آن چيست يا امير المؤمنين؟ فرمود: خروج «دابّة الارض» از کنار کوه صفا که انگشتري سليمان و عصاي موسي با او باشد. انگشتري را بر روي هر مؤمني بگذارد، نقش ميگيرد: اين به حقّ مؤمن است. و بر روي هر کافري بگذارد نوشته ميشود: اين به حقّ کافر است. تا جايي که مؤمن بانگ بزند که: واي بر تو اي کافر! و کافر فرياد برآرد: خوشا به حال تو اي مؤمن! که من دوست ميداشتم همانند تو باشم و رستگار شوم. سپس دابّه سر بردارد، آن گاه به اذن خداوند شرق و غرب او را ببينند، و اين امر بعد از طلوع آفتاب از مغرب خواهد بود، و توبه برداشته خواهد شد، ديگر نه توبه قبول ميشود و نه عملي مفيد: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً»؛ (آن روز براي کسي که از پيش ايمان نياورده باشد، يا با ايمانش خير حاصل ننموده، ايمان آوردنش سودي ندارد.) [۲] سپس فرمود: از من نپرسيد که پس از آن چه خواهد شد؟ زيرا که حبيب من رسول خدا صلي الله عليه و آله از من عهد گرفته که آن را جز به خاندانم نگويم.
نزال بن سبره ميگويد: به صعصعة بن صوحان گفتم: اي صعصعه! منظور امير المؤمنين از اين سخن چيست؟ گفت: اي پسر سبره! آنکه عيسي بن مريم پشت سرش نماز خواهد خواند، دوازدهمين تن از عترت پيغمبر و نهمين فرزند حسين عليه السلام است و اوست آفتابي که از مغرب خود برآيد، کنار رکن و مقام ظاهر ميشود، و زمين را پاک مي کند، و ميزان عدل برقرار مي سازد. پس آن هنگام هيچ کس به ديگري ظلم نخواهد کرد. امير المؤمنين عليه السلام ما را خبر داد که حبيب او رسول خدا صلي الله عليه و آله با او عهد کرده که جز به امامان از عترتش به احدي نگويد که بعداً چه خواهد شد. [۳]
ميگويم: ترديدي نيست که دعا کردن براي قاتل اين کافر عنيد و ياري و تأييدش را از خدا خواستن به حکم عقل و شرع پسنديده است. و امّا اين خبر – هرچند که به دليل وجود چند مجهول الحال در سندش، ضعيف است، ولي – مضامين آن با اخبار ديگري که از ائمه اطهار عليهم السلام رسيده تقويت ميشود.
در اينجا چند فايده را شايسته است تذکر دهيم:
۱ – اينکه آن حضرت فرمود: (به خدا قسم آنکه پرسيده شده، از سؤال کننده داناتر نيست…) دلالت ميکند که اين يکي از امور بدائيه است که احتمال تقديم و تأخير (جلو و عقب افتادن) دارد، و وقت معيني براي آن نيست، همانطور که ظهور مولاي غايب ما عليه السلام نيز چنين است.
۲ – خروج دابّة الارض در زمان ظهور مهدي – عجّل اللَّه فرجه الشريف – ميباشد. و روايات متعددي وارد شده که منظور از آن، امير المؤمنينعليه السلام است. از جمله، در بحار، به سند خود از ابوعبد اللَّه جدلي آورده که گفت: بر علي بن ابي طالب عليهما السلام وارد شدم، به من فرمود: آيا سه مطلب را به تو خبر ندهم پيش از آنکه بر من و تو کسي وارد شود؟ عرض کردم: چرا. فرمود: من بنده خدايم، و من دابّة الارض هستم و راستگوي زمين و عدل آن، و برادر پيامبرش ميباشم؛ آيا خبر دهم تو را به انف و عين مهدي؟ عرض کردم: آري، آري، پس آن حضرت دست به سينه خود زد و فرمود: من. [۴]
و امّا ابوعبد اللَّه جدلي – راوي حديث – نامش عبيد بن عبد است، و سيد بزرگوار مورد اعتماد، سيد مصطفي، در کتاب نقد الرجال [۵] از خلاصه نقل کرده که او يکي از دوستان خواصّ امير المؤمنين عليه السلام بوده است. و در روايت ديگري از او آمده که گفت: بر حضرت علي عليه السلام وارد شدم، به من فرمود: هفت سخن براي تو بيان ميکنم، مگر اينکه کسي بر ما داخل شود. عرض کردم: بيان کن فدايت شوم. فرمود: آيا انف مهدي و عيناش را ميشناسي؟ گويد: گفتم: آيا اي امير مؤمنان شما هستيد؟ فرمود: گمراهي را آن دو نفر (اولي و دومي) پوشيده داشتند و در آخر الزمان «دابّة»، خواري آن دو را آشکار ميسازد. گويد: عرضه داشتم: به خدا سوگند اي امير مؤمنان! گمان ميکنم همانا آن دو، فلاني و فلاني باشند. پس فرمود: دابّه، وه چه دابّهاي است! و عدل و راستگويي او، و زمان برانگيخته شدن آن! و خداوند هر که به او ظلم کند را هلاک مي سازد.
و در بحار به نقل از معاني الاخبار به سند خود از عبايه اسدي روايتي آمده که مطلب فوق را تأييد و تأکيد ميکند. عبايه گويد: امير المؤمنين عليه السلام کسالتي داشت و من در بالينش حاضر بودم. به من فرمود: در مصر منبري خواهم ساخت، و دمشق را خراب ميکنم، و يهود و نصاري را از هر گروه زياد عرب خارج مي نمايم، و عرب را به اين عصايم پيش مي برم. عرض کردم: يا امير المؤمنين! مثل اينکه تو خبر ميدهي که بعد از مرگ زنده ميشوي؟
فرمود: نه، اي عبايه! آنطور نيست که پنداشتهاي، مردي از من اين کار را انجام ميدهد.
صدوق گويد: امير المؤمنين عليه السلام از عبايه اسدي تقيّه کرده است.
و نيز در بحار از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: مردي به عمار بن ياسر گفت: اي ابواليقظان! آيهاي در کتاب خدا هست که قلبم را تباه کرده و مرا به شک انداخته است. عمّار گفت: کدام آيه؟ آن مرد گفت: آنجا که خداوند متعال فرمايد: «وَ إِذا وَقَعَ القَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّةً مِنَ الأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ»؛ [۶] (و هنگامي که وعده عذاب ما بر آنان تحقّق يافت، برايشان دابّة الارض (جنبندهاي از زمين) برآوريم که با آنان سخن گويد که مردم به آيات ما يقين نميداشتند.)
اين کدام دابّه است؟ عمّار گفت: به خدا قسم نمي نشينم و نه غذا مي خورم و نه چيزي مي آشامم تا اينکه آن را به تو نشان دهم. سپس با آن مرد به سوي امير المؤمنين عليه السلام شتافت. آن حضرت خرما و کره تناول مي کرد، به عمّار فرمود: پيش بيا اي ابواليقظان! عمّار نشست و شروع به خوردن کرد. آن مرد تعجّب کرد و وقتي عمّار برخاست، به او گفت: سبحان اللَّه، اي ابواليقظان! تو سوگند خوردي که چيزي نخوري و نياشامي و ننشيني تا آن (دابّة الارض) را به من نشان دهي! عمّار گفت: اگر تعقّل کني متوجّه مي شوي که آن را به تو نشان دادم. [۷]
و نيز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله به امير المؤمنين عليه السلام رسيد در حالي که در مسجد خوابيده، شن ها را جمع کرده و بر آنها سر نهاده بود، پيغمبر صلي الله عليه و آله با پا او را حرکت داد و فرمود: اي دابّة اللَّه برخيز! يکي از اصحاب که شاهد ماجرا بود، عرض کرد: ای رسول خدا! آيا ما يکديگر را به اين نام بخوانيم؟ فرمود: نه، به خدا سوگند اين فقط به او (علي) اختصاص دارد، و اوست دابّهاي که خداوند در کتاب خود از آن ياد کرده است. [۸]
۳ – اينکه در صدر حديث سابق الذکر حضرت فرمود: (پس از آن هنگام توبه برداشته خواهد شد…) دلالت دارد بر اينکه حضرت حجّت – عجّل اللَّه فرجه الشريف – توبه و ايمان را از کساني که پيش از خروج دابّة الارض به کفر و طغيان آلوده بودهاند، مي پذيرد. و هرگاه دابّة الارض خروج کند توبه برداشته شود، و کسي که پيش تر ايمان نداشته ايمان آوردن به کارش نمي آيد.
و اين چنين روايات مختلفي که در اين باب آمده جمع ميشود؛ در بعضي از اين روايات آمده امام عصر – ارواحنا فداه – توبه را قبول ميکند، و حاصل آنها چنين است که آن حضرت اسلام را بر آنها عرضه مي کند، هر کس اطاعت نمود نجات يابد و هر کس نپذيرفت کشته مي شود، و بعضي ديگر از روايات دلالت مي کند بر اينکه آن حضرت اسلام را از کساني که پيش از آن مسلمان نبودهاند نمي پذيرد و توبه کسي را قبول نمي کند، چنانکه شيخ صدوق رحمه الله در کتاب کمال الدين از حضرت ابي عبد اللَّه صادق عليه السلام درباره قول خداوند – عزّ و جلّ -: «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّکَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ»؛ [۹] (آن روز که بعضي از آيات پروردگارت رسد براي کسي که از پيش ايمان نياورده يا با ايمانش خيري حاصل ننموده باشد، ايمان آوردنش سودي ندارد.) فرمود: «اَلآياتُ هُمُ الأَئِمَّةُ المُشْطَرِدَةُ وَ الآيَةُ المُنْتَظَرَةُ القائِمُ عليه السلام»؛ آيات، امامان «مشطرد» [۱۰] هستند و آيه منتظره قائم عليه السلام است، پس آن روز نفعي ندارد کسي را ايمانش، اگر پيش از آنکه آن حضرت با شمشير قيام کند ايمان نياورده باشد – هرچند که به پدران او ايمان داشته است -. [۱۱]
و در حديث روایت شده در بحار در وصف آن حضرت از امام ابوجعفر باقر عليه السلام چنين آمده: کسي را توبه نمي دهد و در راه خدا ملامت احدي او را نمي گيرد … [۱۲]
و روايات ديگري که به ظاهر با هم تعارض دارند، و با اين وجه، خلاصه مطلب چنين است که آن حضرت پيش از خروج دابّة الارض توبه و ايمان را از مخالفين مي پذيرد و پس از آن ديگر قبول نيست.
اگر بگوييد: با توجه به روايتي که در تفسير برهان درباره آيه: «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّکَ…» [۱۳] آمده، اين وجه بعيد به نظر مي رسد؛ روايت چنين است: از امام ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام که فرمود: پيوسته خداوند را در زمين حجّتي بوده که حلال و حرام را بداند و مردم را به راه خدا دعوت کند، و حجّت از زمين قطع نمي شود مگر چهل روز پيش از روز قيامت، پس هنگامي که حجّت رفع شود در توبه هم مسدود مي گردد. «وَ لَمْ يَنْفَعْ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُرْفَعَ الحُجَّةُ…؛ [۱۴] و فايده نميبخشد کسي را ايمانش، اگر ايمان نياورده باشد پيش از آنکه حجّت برداشته شود».
در جواب مي گويم: البته مردم در زمان ظهور امام عليه السلام از گناهان معصوم نخواهند شد، و منظور از اين خبر اين است که مکلّف اگر معصيت کند و پيش از آن وقت معيّن توبه نمايد، توبهاش قبول مي شود، و هنگامي که حجّت مرتفع گردد، در توبه نيز بسته مي شود. بنابراين منافاتي بين اين روايت و آن وجه نيست. و به وجه ديگري نيز مي شود بين اين اخبار جمع کرد که شايد بهترين وجوه باشد؛ و آن اينکه حضرت مهدي عليه السلام توبه کساني را که بداند ايمان آنها از روي حقيقت و اخلاص است، مي پذيرد، ولي از کساني که به زبان و ظاهر مؤمن باشند نمي پذيرد و ديگر کار از کار گذشته است. شاهد بر اين مطلب آن است که آن حضرت حکم به باطن ميکند – که اختصاص به او دارد – اين راه حلّي است که به خاطر حقير رسيده. و امّا سيد جليل سيد نعمت اللَّه جزائري رحمه الله در کتاب الانوار النعمانيه چنين گفته: در اين اخبار بسيار فکر ميکردم و وجه جمع بين آنها را مي خواستم بدانم تا اينکه خداوند توفيقم داد و بر حديثي دست يافتم که بين اين اخبار را جمع ميکند، و حاصل آن حديث اينکه: هنگامي که حضرت مهدي عليه السلام قيام مي کند خداوند متعال عدّه اي از کساني را که کافر محض مرده اند، زنده مي کند و آن حضرت از اين افراد، ديگر توبه را نمي پذيرد که قبلاً مرده و عذاب الهي را به عيان ديدهاند و از روي ناچاري مي خواهند ايمان بياورند، زيرا که توبه آنها در آن حال مانند توبه فرعون است که چون به غرق شدن افتاد، گفت: توبه کردم. و خداوند در جوابش فرمود: «اَلآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ»؛ [۱۵] (حالا ايمان ميآوري و حال آنکه پيش از اين به معصيت گذراندي،) و توبه اش را قبول نکرد، و يا مثل کسي است که روح به گلويش رسيده و جايگاهش را در آتش ديده که اگر توبه کند توبهاش پذيرفته نيست؛ امّا کساني که در زمان ظهور زنده باشند و پيش از آن نمرده اند، يا بايد ايمان داشته باشند يا کشته شوند. [۱۶]
ميگويم: اين مطلب به خودي خود صحيح است، ولي اخبار آينده اين جمع را نمي پذيرد، زيرا که ظاهر آنها بيان وضع زندگان است – که بر تأمل کننده پوشيده نيست – ظاهراً مرحوم سيد رحمه الله وقتي بر اين حديث دست يافت آن را به سليقه خود، وجه جمع بين آن اخبار قرار داد. به هر حال وجه وجيه در اين مبحث همان اوّل يا دوم است که ذکر کرديم.
۴ – صاحب قاموس در واژه «دجل» چنين گفته است: دُجيل بر وزن زُبير؛ ثمامه قطران، و دجل البعير: شتر را قطران (= شيره درخت ابهل و ارز) ماليد يا همه اندام شتر را قطران ماليد؛ و از همين باب است دجّال چون همه زمين را فرا گيرد، يا از دجل به معني: دروغ گفت و سوزاند و جماع کرد و نواحي زمين را پيمود، و يا از دجّل تدجيلاً گرفته شده است به معني پوشاندن و مطلاّ کردن – به خاطر نيرنگ او به باطل و يا از دُجال به معني طلا يا آب طلا اخذ شده، چون گنجينه ها در پي او در حرکت است. يا از دِجال يعني دسته شمشير، يا از دَجاله براي رفيقان انبوه، يا از دَجال بر وزن سحاب به معني سرگين – چون زمين را نجس ميکند، يا از دجل مردم براي به دست آوردن گمشدهها، چون مردم از او پيروي ميکنند. [۱۷]
(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ مترجم: مهدی حائری قزوینی)
—————————————————————————
[۱] کمال الدين ۳۳۵:۲.
[۲] اقتباس از سوره انعام، آيه ۱۵۸.
[۳] کمال الدين: ۵۲۵:۲.
[۴] بحار الانوار: ۲۴۳:۳۹.
[۵] نقد الرجال: ۲۱۴ – ۲۱۳.
[۶] سوره نمل، آيه ۸۲.
[۷] بحار الانوار: ۵۳:۵۳.
[۸] بحار الانوار: ۵۲:۵۳.
[۹] سوره انعام، آيه ۱۵۸.
[۱۰] اين کلمه در کمال الدين آمده ولي در تفسير برهان موجود نيست، به هر حال اين کلمه يا از شطربه معني اتصال گرفته شده، يعني اماماني که سلسله آنها به هم متصل است، و يا از شطير به معني غريب گرفته شده، اشاره به غربت آنها و اينکه ياراني نداشتند تا حقّ خود را بگيرند، و در اين امر منتظر حضرت حجت – عجّل اللَّه فرجه الشريف – ميباشند. (مؤلف).
[۱۱] کمال الدين: ۳۳۶:۲.
[۱۲] بحار الانوار: ۳۵۴:۵۳.
[۱۳] سوره انعام، آيه ۱۵۸.
[۱۴] تفسير البرهان: ۵۶۴:۱.
[۱۵] سوره يونس، آيه ۹۱.
[۱۶] الانوار النعمانية: ۷۲:۲.
[۱۷] قاموس: ۳۷۴:۳ (چاپ بيروت).
آخرین دیدگاهها