”’شباهت امام زمان به اسحاق نبی”’
۱ – خداوند تعالی پس از آن که ساره – همسر حضرت ابراهیم – از بچّه دار شدن مایوس شده بود ولادت اسحاق علیه السلام را بشارت داد. خدای متعال می فرماید:
وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عَجيبٌ «هود (۱۱): ۷۱- ۷۲»
(و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم. [همسر ابراهيم] گفت: «اى واى بر من، آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم، و اين شوهرم پيرمرد است؟ واقعاً اين چيز بسيار عجيبى است.»)
قائم علیه السلام نیز بعد از آن که مردم از ولادت او مایوس شدند به ولادتش بشارت داده شد. چنان که عیسی بن شیخ گوید:
امام حسن عسکری علیه السلام با ما وارد زندان شد. من در حق او معرفت داشتم . به من فرمود: تو شصت و پنج سال و یک ماه و دو روز عمر داری.
کتاب دعایی همراه من بود که در آن تاریخ ولادتم نوشته شده بود. وقتی به آن نگریستم دیدم همان طور است که آن حضرت فرمود. سپس فرمود: آیا اولاد داری؟ عرض کردم : نه . دست به دعا برداشت که خدایا! فرزندی به او روزی کن که بازوی او باشد که فرزند چه خوب بازویی است. سپس به این دو مصرع شعر متمثّل شد و گفت:
من کان ذا عضد یدرک ظلامته – ان الذلیل الذی لیست که عضد
یعنی: هر که بازویی داشته باشد حقوق پایمال شده خود را به دست می آورد. ذلیل است آنکه بازویی نداشته باشد.
به آن حضرت عرض کردم: آیا شما فرزندی داری؟
فرمود: آری به خدا سوگند برای من فرزندی خواهد بود که زمین را از داد و عدل پر می کند امّا الآن فرزندی ندارم. سپس باز به این اشعار متمثّل شد.
لعلک یوما ان ترانی کانّما – ان الذلیل الذی لیست له عضد
فانّ تمیما قبل ان یلد الحصی – اقام زماما و هو فی النّاس واحد
یعنی: شاید که روزی فرارسد تو ببینی که فرزندانم همچون شیرانی در کنارم نشسته اند.
پس به راستی تمیم پیش از آن که فرزندان زیادی را به دنیا آورد روزگاری دراز در میان مردم تنها بود. (الخرائج و الجرائح ۱: ۴۷۸ )
سرگذشت:
کشور: فلسطین
شهر: خلیل الرحمان (الخلیل)
محل دفن: حرم ابراهیمی در داخل غار در این حرم مقابل قبر ابراهیم (علیه السلام)
معنای اسم:اسحاق در زبان عبری به معنی تبسم است.
پدر: ابراهیم
مادر: ساره
تاریخ ولادت: ۳۴۲۳ سال بعد از هبوت آدم.
مدت عمر: ۱۸۰ سال
بعثت: آن حضرت در فلسطین مبعوث شد.
محل دفن: شهر خلیل الرحمان در کشور فلسطین.
نسب: اسحاق بن ابراهیم بن خلیل الله
تعداد فرزندان: آن حضرت دو پسر داشت
مقام حضرت اسحاق (علیه السلام) در سمت راست و مقام ه همسرشان در سمت چپ تصویر (قبور این بزرگواران در غاری در همین حرم ابراهیمی می باشد
اسحاق ۵ سال پس از برادرش اسماعیل در حدود فلسطین متولد شد. هنگامی که چهل سال از عمرش گذشته بود،حضرت ابراهیم او را مامور نمود که به فلسطین و کنعان برود و مردم آن دیار را به دین حق و راه راست هدایت نماید. آن حضرت، جد بنی اسراعیل است.
مقبره حضرت اسحاق (علیه السلام) در داخل غاری در حرم ابراهیمی در کنار همسرشان می باشد. دو جایگاه نیز در داخل حرم می باشد که مشهور به مقامات این بزرگواران می باشد.
در آیات متعددى از آن جناب به صراحت و کنایت، سخن به میان آمده و در آن آیات پیرامون «اصل و نسب، خصوصیات فردى و اجتماعى، مقامات و درجات، مقام و منصب نبوت، نزول وحى و دین و آیین، آن حضرت بحث شده است.»
در تورات (موجود فعلى) نقل شده که، اسحاق به سن چهل سالگى با «رفقه» دختر «بنوئیل أرامى» خواهر «لابان أرامى، از اهالى «فدّان أرام» ازدواج کرد و تا مدتها بچه دار نشد تا این که حضرت اسحاق (که براى رب نماز مىخواند، از پروردگارش درخواست فرزند نمود) ربّ دعایش را مستجاب کرد، رفقه حمل برداشت (دوقلو)، به رفقه خطاب شد که در شکم تو دو امت است، از درون دل تو دو طایفه و ملتى از هم جدا بیرون خواهند آمد، ملتى قوى و مسلط بر ملت دیگر، ملتى کبیر که ملت صغیر را برده خود مىسازد.
در نهایت پس از به پایان آمدن دوران حمل دو پسر بدنیا آمدند، یکى سرخ رنگ، که «عیسو» نامیده شد و دیگرى در حالى بدنیا آمد که پاشنه (عقب) پاى عیسو را بدست داشت که به همین دلیل نام او را یعقوب گذاشتند.
حضرت اسحاق (علیه السلام) از جمله پیامبران مرسل الاهى است که از «پدرى همچون ابراهیم خلیل(علیه السلام) و مادرى همچون ساره» در منطقه فلسطین فعلى به دنیا آمد و در همانجا مىزیست. وى جدّ بنىاسرائیل است.
تولد ایشان چند سال بعد از تولد حضرت اسماعیل(علیه السلام) رخ داد، در هفتمین روز تولدش او را ختنه نمودند. چهره و سیماى وى مانند مادرش ساره بسیار خوش منظر و زیبا بود. پبه هنگام تولد اسحاق، پدرش یکصد و بیست و مادرش نود سال، سن داشتند. اسحاق بعد از رسیدن به سن بلوغ با دخترى از اهل «بابل» به نام «بقا» ازدواج نمود. آن جناب در سن چهل سالگى از سوى پدر مأموریت یافت تا در منطقه «کنعان و فلسطین» مردم را به یکتا پرستى دعوت نماید، و بالاخره در شام اقامت گزید و پس از درگذشت اسماعیل (علیه السلام) به نبوت رسید، و به سن یکصد و هشتاد سالگى رحلت نمود و در جوار قبر پدرش حضرت ابراهیم (علیه السلام) در قدس شریف مدفون گشت. اما در نقل دیگر در مورد آن جناب آمده است: اسحاق، با «رفقا» دختر «بتویل» ازدواج کرد که از وى در سن شصت سالگى صاحب دو فرزند به نامهاى «عیص» و «یعقوب» شد.
عیص که بزرگتر از یعقوب بود با دختر عمویش به نام «نسمه» ازدواج کرد که از وى «روم بن عیص» به دنیا که تمام زردپوستان از نسل او مىباشند. و یعقوب (اسرائیل) با دختر دایى خود به نام «لیا»، دختر «لبان بن بتویل» ازدواج نمود که حاصل این ازدواج فرزندانى به نامهاى «روبیل، شمعون، لاوى، یهودا، زبالون، لشحر یا یشحر» بود، سپس «لیا» فوت نمود، یعقوب با خواهر او «راحیل» ازدواج کرد که از او «یوسف و بنیامین» متولد شد . (بنیامین در عربى، شداد خوانده مىشود). اسحاق به سن یکصد و شصت سالگى فوت نمود و در جوار پدرش دفن شد.
موحد بودن آن جناب:
«قالوا نعبد الهک و اله ءابائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الهاً واحداً و نحن له مسلمون.»
ترجمه: خداى تو، و خداى پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را مىپرستیم و ما در برابر او تسلیم هستیم.
چنانچه در شأن نزول آیه شریفه آمده است جمعى از منکران اسلام، مطلب نادرستى را به یعقوب پیامبر خدا نسبت مىدادند، قرآن براى رد این ادعا بىدلیل مىگوید: مگر شما به هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید «که آن چنان توصیهاى به فرزندانش کرد؟ آرى آنچه را شما به او نسبت مىدهید نبود، بلکه این چنین بود که: به هنگام مرگ از فرزندان خود پرسید بعد از من چه چیز را مىپرستید؟ آنها در پاسخ گفتند: «خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را مىپرستیم، (که همانا) خداوند یگانه و یکتا است، و ما در برابر فرمان او تسلیم هستیم».
آیه شریفه گویاى چند نکته است:
اولاً، یعقوب و پدرش اسحاق و عمویش اسماعیل و جدش ابراهیم (علیهم السلام) موحد و یکتاپرست بودهاند و فرزندان یعقوب نیز برادامه این راه نورانى تأکید مىکردند. بنابراین توحید و یگانه پرستى در این خانواده ریشهدار و اصیل بوده است.
ثانیاً، نشان مىدهد که یعقوب(علیه السلام) خوف آن داشت که فرزندانش از این میراث عظیم و جاودان و نجات بخشش معنوى بخوبى استفاده نکنند، از این رو براى رفع این نگرانى، از فرزندانش در خصوص ادامه این راه نورانى، حیات بخش و سعادت آفرین سؤال مىکند، و فرزندانش (تماماً) بر ادامه راه توحیدى پدرانشان تأکید کردند. پس در واقع یعقوب (علیه السلام) با طرح این سؤال قصد داشت برپیمودن طریق هدایت و نجات توصیه نماید، تا عزم فرزندانش در پیمودن آن راسختر گردد.
مقتدر و بصیر بودن:
«و اذکر عبدنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولى الایدى و الابصار.»
ترجمه: به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها (ى نیرومند) و چشمها(ى بینا).
در کل آیه شریفه انبیاى مذکور را مدح مىکند به اینکه صاحب دست و چشماند و این معنا هنگامى صادق است که انسان دست و چشم را در مواردى استعمالشان نماید و بکار بگیرد که خداوند به آن هدف آن دو عضو را عنایت نموده یعنى دست و چشم را در راه انسانیت خود به خدمت گرفته باشد در نتیجه با دست اعمال صالح انجام داده و به خلق خدا خیر برساند و با چشم راههاى عافیت و سلامت را از موارد هلاکت تمیز داده و به حق برسد.
این است مدل دست و چشمى که پیامبران خدا عرضه مىنمایند، چشمى حق بین و واقع نگر که سبب کسب معرفت و شناخت آگاهى از معارف الاهی باشد و دستى که به سوى غیر خدا دراز نگردد و کارى که خدا نخواسته انجام ندهد، بلکه تنها به سوى بارى تعالى دراز شود. این دست و چشمى ممدوح است.
هدایت شده و هدایتگر:
«و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلاً هدینا.»
ترجمه: و ما اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم.
افتخار اسحاق و یعقوب تنها به این نبود که پیامبرزادهاند، بلکه شخصاً در پرتو اندیشه نیکو و عمل صالح نور هدایت را در قلب خود جاى داده بودند.
و تقدم «کلاً» بر «هدینا» می فهماند که هدایت اسحاق و یعقوب به تبع هدایت ابراهیم (علیهم السلام) نبود بلکه هدایت الاهى براى هر یک با صورت مستقل صورت گرفته است. یعنی می فرماید: ما ابراهیم (علیه السلام) را هدایت کردیم، اسحاق (علیه السلام) را هدایت کردیم، یعقوب (علیه السلام) را هم هدایت کردیم.
مجمع البیان در تفسیر کلمه «کلاً هدینا» مىگوید:
مقصود از هدایت حضرت ابراهیم و فرزندانش «اسحاق و یعقوب» برترى دادن آنها به وسیله نبوت است چنانکه در آیه شریفه «و وجدک ضالاً فهدى» مقصود از هدایت رسیدن به مقام نبوت است.
هدایتگر
«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا.»
ترجمه: و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند.
آیه شریفه به صراحت هادى بودن انبیاء مذکور را بیان مىفرماید.
و معناى هدایتگرى یعنی آنها مردم را دستگیرى مىنمایند و به سرمنزل مقصود مىرسانند. یعنی آنها با افعال و اقوالشان خلق را به راه حق و به دین مستقیم هدایت مىکنند. پس کسانى که هدایت مىجویند به وسیله آنها در اقوال و افعالشان، نعمت (هدایت) ما بر ایشان خواهد بود.
آخرین دیدگاهها