تحصيل شناخت صفات و آداب و ويژگيهاي آن جناب و نيز شناخت علائم حتمي ظهور او عليه السلام، و اين به دليل عقل و نقل لازم مي ‏باشد.

امّا به دليل عقل: چون آن حضرت ‏عليه السلام امامي است که اطاعتش فرض و واجب مي ‏باشد، و هر کس که اطاعتش واجب است بايد صفاتش را شناخت، تا با شخص ديگري که مقام او را به دورغ و ستم مدّعي گردد، اشتباه نشود، بنابراين شناخت و دانستن صفات مولايمان حضرت حجّت ‏عليه السلام واجب است. و بايد دانست که لازم است صفات خاص آن حضرت شناخته شود آنچه را که از غير خودش جدا و تشخيص گردد، به گونه‏اي که بين مدّعي راستگو و دروغگو فرق بگذارد.
و امّا به دليل نقل: شيخ صدوق از حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليهما السلام روايت آورده که فرمود: هر کس در چهار چيز شک کند به تمام آنچه خداي – تبارک و تعالي – نازل فرموده کفر ورزيده است … يکي از آن‏ها شناختن امام در هر زمان از جهت شخص و صفات او مي‏باشد.
و نيز مؤيّد آن است آنچه در کتاب «کمال الدين» به سند خود از امام صادق‏ عليه السلام از پدرانش از اميرمؤمنان علي‏ عليه السلام روايت آورده که در خطبه ‏اي بر منبر مسجد کوفه فرمود:
بار خدايا! به درستي که زمين تو را حجّتي بر آفريدگانت بايد که آن‏ها را به دين تو هدايت کند، عِلم تو را به آنان بياموزد، تا حجتت از بين نرود و پيروان اوليايت – پس از آن‏که به آن حجّت هدايتشان فرمودي – گمراه نشوند، و [آن حجت] يا آشکار است که فرمانبرداري نشود، يا پنهان شده است که در انتظار [هنگام قيام و تشکيل حکومت جهاني اسلام] به سر مي‏ برد، اگر شخص او [در حال متارکه آنان با مخالفان] در حالي که مردم هدايت شده باشند از [نظر آن‏ها] غايب شود؛ [۱] علم او از آنان غايب نمي ‏گردد، و آداب او در دل‏هاي مؤمنين بر جاي مي ‏ماند، پس آن‏ها آداب او را به کار مي‏ بندند.[۲]
در وجوب شناخت شخص آن حضرت بايد نام و نسب شريفش را بشناسيم، و اين‏ اعمال جز با معرفت امام ‏عليه السلام تمام نمي‏گردد، و نیز شناخت صفات و آداب آن جناب هم واجب است.
و بر وجوب شناخت مولايمان – صلوات اللَّه عليه – روايات و اخبار بسياري دلالت مي‏کند، از جمله:
۱- در اصول کافي به سند صحيحي از زراره از حضرت امام صادق ‏عليه السلام روايت آمده که فرمود: امام خودت را بشناس که اگر او را شناختي بر تو زيان نرساند که اين امر پيش بيفتد يا تأخير يابد. [۳]
۲- و در همان کتاب به سند خود از فضيل بن يسار آورده که گفت: از حضرت امام صادق ‏عليه السلام درباره فرموده خداي – تبارک و تعالي -: «يَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ»؛ [۴] روزي که هر مردمي را به امامشان فرا مي‏خوانيم. پرسيدم، فرمود: اي فضيل! امام خود را بشناس که اگر امامت را شناختي پيش‏تر شدن اين امر يا به تأخير افتادن آن، بر تو زيان نرساند، و هر کس امام خود را بشناسد سپس پيش از آن‏که صاحب اين امر قيام کند بميرد، به منزله آن است که در ارتش آن حضرت نشسته باشد، نه، بلکه به منزله کسي است که زير پرچمش نشسته باشد. راوي گويد: بعضي از اصحاب آن حضرت گفتند: به منزله کسي است که با رسول خدا صلي الله عليه و آله به شهادت رسيده باشد. [۵]
۳- و نيز در آن کتاب به سند صحيحي از فضيل بن يسار آورده که گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السلام فرمود: هر کس بميرد در حالي که امامي نداشته باشد، مردنش مردن جاهليّت است، و هر آن‏که در حال شناختن امامش بميرد او را زيان نرساند که اين امر (=دولت آل محمد صلي الله عليه و آله) پيش‏تر شود يا به تأخير افتد، و هر کس بميرد در حالي که امامش را شناخته چنان است که در خيمه قائم‏ عليه السلام با آن حضرت باشد. [۶]
۴- و در همان کتاب در خبر صحيحي از عمر بن ابان آمده که گفت: «شنيدم حضرت ابي‏ عبداللَّه امام صادق‏ عليه السلام مي‏ فرمود: نشانه را بشناس که اگر علامت را نشناختي تو را ضرر نزند آن‏که اين امر جلوتر شود يا تأخير افتد، به درستي که خداي عز و جل مي‏فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ»؛ روزي که هر مردمي را به امامشان فرا مي‏خوانيم پس هر آن‏که امام خودش را بشناسد همچون کسي خواهد بود که در خيمه امامِ منتظر باشد». [۷]
اين‏که فرمود: «نشانه را بشناس» در مورد شناختن امام کلمه جامعه است، و سخنان بزرگان سخن بزرگ مي‏ باشد، توضيح اين‏که: منظور از نشانه چيزي است که صاحب آن از غير خودش امتياز داده شود به گونه‏اي که هر کس نشانه‏اش را شناخت به اشتباه نيفتد، و نشانه امام يا به نسب او برمي ‏گردد و يا به بدن او يا به علم و اخلاق او يا به ويژگي‏هاي هنگام ظهورش، نشانه‏هاي حتمي‏ اي که امامانِ معصوم‏ عليهم السلام خبر داده‏اند ارتباط دارد. و علائم امام ‏عليه السلام ظاهر شدن معجزه بر دست اوست، و شخص پوينده راه شناخت، هرگاه نشانه امام را دانست امامش را اشتباه نمي‏کند هر چند که مدّعيان دروغينِ منصبِ او زياد باشند. و از همين روي فرموده‏اند: «به درستي که امر ما از آفتاب روشن ‏تر است» و «همچون روز هيچ گونه پوشيدگي در آن نيست.» پس بحمد اللَّه وجوب شناخت صفات و نشانه‏ها و اخلاق و دلايل آن حضرت واضح گشت چون معرفت نسبت به آن جناب به اين وسيله حاصل مي‏شود. اکنون که اين را دانستي، مي‏گويم: بدون ترديد مقصود از شناختي که امامانِ ما – که درودها و سلام‏هاي خداوند بر ايشان باد – تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده ‏اند، مقصود شناختن آن حضرت است آن چنان‏که هست، به گونه‏اي که سبب سالم ماندنمان از شبهه‏هاي ملحدين گردد، و مايه نجاتمان از گمراه ساختن مفتريان گمراه کننده شود، و چنين شناختي جز به دو امر حاصل نمي‏گردد؛
يکي: شناختن شخص امام‏ عليه السلام به نام و نسب.
دوم: شناخت صفات و ويژگي‏هاي او.
و به دست آوردن اين دو شناخت از اهمّ واجبات مي‏باشد. واجب بودن شناخت اوّل واضح است، بر آن دلالت دارد روايتي که شيخ اجلّ محمد بن ابراهيم نعماني به سند خود از عبداللَّه بن ابي ‏يعفور آورده که گفت: به حضرت امام صادق ‏عليه السلام عرضه داشتم: مردي شما را دوست مي ‏دارد و از دشمنتان بيزاري مي‏ جويد، و حلال شما را حلال و حرامتان را حرام مي‏ شمارد، و معتقد است که اين امر [امامت] بين شما هست و به غير شما بيرون نرفته، جز اين‏که گويد: آن‏ ها در بين خود اختلاف کرده‏ اند، و آن‏هايند امامان زمامدار، و هرگاه بر يک تن از خودشان متفق گردند و بگويند: اين است [آن صاحب امر] ما نيز خواهيم گفت: همين است، امام صادق‏ عليه السلام فرمود: اگر [اين مرد] بر همين باور بميرد به مرگ جاهليّت مرده است. [۸]
و به طريق ديگري از سماعة بن مهران [۹] از امام صادق ‏عليه السلام؛ و طريق ديگري از حُمران بن اعيَن [۱۰] از امام صادق ‏عليه السلام مانند اين سخن روايت آمده. پس در اين حديث دقّت کن که چگونه شناختن شخص امام را به نام و نسب واجب شمرده، و به کم‏تر از اين بسنده نکرده است، و همين مقدار بيان براي جويندگان کافي است. و اما واجب بودن شناخت صفات و ويژگي‏هاي امام ‏عليه السلام؛ چون ما به خاطر اين‏که به ديدار مولايمان و امام زمانمان مشرَّف نشده‏ ايم از شناختن آن حضرت به صورت محروم مانده‏ ايم، بنابراين اگر کسي در اين زمان ادعا کند که من صاحب الزمان هستم. راست و دروغش را جز به دو امر نمي ‏توان دانست:
يکي آشکار شدن معجزه به دست او،
و ديگر ظاهر شدن نشانه‏هايي که ائمّه اطهار براي امام قائمي که در انتظارش هستيم بيان کرده‏اند.
پس هرگاه فرد مؤمن آن نشانه‏ها را شناخت و از آن مکارمي که براي آن حضرت هست آگاه گرديد به هر صدايي گوش نخواهد داد، و بين راستگو و دروغگو فرق خواهد گذاشت.
از همين روي مولايمان حضرت صادق ‏عليه السلام به عمرو بن ابان – که از اصحاب برجسته آن جناب بود – فرمود: نشانه را بشناس … چون اگر نشانه را شناخت ديگر پس از هدايت شدن گمراه نخواهد شد، و به فريبکاران تمايلي نخواهد يافت.
… جريان حضرت قائم‏ عليه السلام از بزرگ‏ترين و شگفت‏انگيزترين امور است، و مقام حضرتش از والاترين و منيع ‏ترين مقام‏ها مي ‏باشد، به گونه‏اي که پيغمبر اکرم و جانشينانش در بسياري از روايات به او افتخار نموده، و فرموده ‏اند: «مِنّا مَهْدِيُّ هذِهِ الأُمَّةِ»؛ مهدي اين امت از ما است. مي‏بايست ويژگي‏ هاي او و نشانه‏ هاي ظهورش از بهترين صفات و روشن ‏ترين نشانه‏ها باشد، به طوري که بر هيچ کس از مردان و زنان و شهرنشينان و صحرانشينان پوشيده نماند، و مي ‏بايست که آن نشانه‏ ها و صفات برخلاف معمول و عادت‏ها و خارق آن‏ها باشد و بدين ترتيب بين ادّعاهاي راستين و دروغين فرق ايجاد کند و آن نشانه‏ها در سخنان امامان بر حقّ‏ عليهم السلام بيان شده باشد و اين مطلب به حکم عقل و نقل روشن است و بر اهل خرد و فضل پوشيده نيست. شاهد بر آنچه ادعا کرديم و توضيح آنچه قائل شديم، رواياتي است که از امامان‏ عليهم السلام در ذکر آن علامت‏ها و بيان صفات و ويژگي‏هاي حضرت قائم ‏عليه السلام رسيده، از درخشندگي نورش در زمان ظهور، نداهاي عمومي روشن، صيحه ترسناکي که علني انجام مي‏شود، ابري که بر سر آن جناب سايه مي‏افکند و اعلام مي‏دارد: «اين همان مهدي خليفه خداست از او پيروي کنيد» و پاسخ دادن خورشيد و ماه به فرا خواندن آن حضرت، برطرف شدن دردها و بيماري‏ها از مؤمنين به برکت او، ظاهر شدن سنگ و عصاي موسي ‏عليه السلام به دست آن بزرگوار، و غير اين‏ها … و علماي ما – که خداوند از جهت خدمتشان به اسلام و اهل آن بهترين پاداششان دهد – آن روايات را در کتاب‏هاي ‏شان آورده‏ اند. و به آنچه يادآور شديم مولايمان حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام توجّه داده، در حديثي که در بحار به نقل از نعماني روايت آمده که فرمود: تا آسمان‏ها و زمين آرامند شما هم آرام بمانيد – يعني بر کسي خروج مکنيد – چون به درستي که در امر شما پوشيدگي نيست، آگاه باشيد که آن، آيتي از خداي – عزّ و جلّ – مي‏باشد، از مردم نيست، توجّه کنيد که آن از خورشيد روشن‏ تر است بر هيچ نيک و بدي مخفي نمي ‏ماند، آيا صبح را مي ‏شناسيد؟ راستي که آن امر همچون صبح است، پوشيدگي در آن نيست. [۱۱]
و در اخبار ديگري که از امامان‏ عليهم السلام روايت شده است. و از جمله رواياتي که بر وجوب تحصيل اين دو شناخت، با صراحت دلالت دارد روايتي است که در تفسير البرهان از معاوية بن وهب از حضرت امام صادق‏ عليه السلام آمده که فرمود: به درستي که بهترين و واجب ‏ترين فريضه ‏ها بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به بندگي اوست، و مرز شناخت، آن است که خداوند را بشناسد اين‏که هيچ معبود حقي جز او نيست و هيچ‏ گونه مثل و مانندي ندارد، و بداند که او قديم پايدار موجود است بدون فقدان، موصوف است بي آن‏که شبيه و نظير و باطل کننده ‏اي داشته باشد، هيچ چيز به مثل او نيست و او است شنواي بينا. و پس از آن، شناخت فرستاده خدا است و گواهي دادن به پيغمبري او، و کم‏ ترين مرتبه شناخت رسول، اقرار به پيغمبري اوست و اين‏که آنچه از کتاب يا امر يا نهي‏اي آورده از خداي – عزّوجلّ – مي‏باشد، و بعد از آن، شناختن امامي است که با نَعْت و صفت و نامش در حال سختي و راحتي به او اقتدا مي‏ نمايي. و کم‏ترين درجه شناخت امام آن است که [دانسته شود] او – به جز نبوّت – همتاي پيغمبر صلي الله عليه و آله است، و امام، وارث پيغمبر است، و اطاعت امام اطاعت خداوند و اطاعت رسول خدا صلي الله عليه و آله است، و تسليم بودن به او در همه امور، و مراجعه کامل به او و پذيرش گفته او از مراتب شناخت مي‏ باشد، و بداند که امام بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله علي ابن ابي طالب است، و بعد از او حسن، سپس حسين، سپس علي بن الحسين، سپس محمد بن علي، سپس جعفر بن محمد، سپس موسي بن جعفر سپس علي بن موسي سپس محمد بن علي، و پس از او علي بن محمد و بعد از علي پسرش حسن، و حجّت از فرزندان حسن مي‏باشد. سپس امام صادق‏ عليه السلام فرمود: اي معاويه در اين مورد براي تو اصل و قاعده‏اي قرار دادم پس بر آن عمل کن… [۱۲]

(رک: مکیال المکارم ؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ ج۲)
—————————————————————————————–
[۱] در بعضي نسخه‏ها: «في حال هدنتهم» و در بعضي ديگر: «في حال هدايتهم» آمده است. گرچه به نظر مي‏رسد نسخه اول درست باشد، ولي در ترجمه هر دو نسخه منظور گرديده است (مترجم).
[۲] کمال‏الدين، ۳۰۲:۱.
[۳] اصول کافي، ۳۷۱:۱.
[۴] سوره اسراء، آيه ۷۱.
[۵] اصول کافي، ۳۷۱:۱.
[۶] اصول کافي، ۳۷۱:۱.
[۷] اصول کافي، ۳۷۲:۱.
[۸] الغيبة نعماني، ۶۵.
[۹] الغيبة نعماني، ۶۶.
[۱۰] الغيبة نعماني، ۶۶.
[۱۱] بحارالانوار، ۱۳۹:۵۲ ح ۴۹.
[۱۲] تفسير البرهان، ۳۴:۲ ح ۳.