جعفر بن حمدان نامه‏اى نوشت و اين مسائل را فرستاد: كنيزى را براى خود حلال كردم و با او شرط كردم كه از او فرزند نخواهم و او را به سكونت در منزل خود الزام نكنم، چون مدّتى گذشت گفت: بار دارم. گفتم: چگونه و من‏ ياد ندارم كه از تو خواستار فرزند شده باشم، سپس مسافرت كردم و بازگشتم و پسرى به دنيا آورده بود و من او را انكار نكردم و اجرت و نفقه او را قطع نكردم و من مزرعه‏اى دارم كه پيش از آن كه اين زن به سراغم آيد آن را به ورثه و ساير اولادم خيرات كردم و شرط كردم تا زنده‏ام كم و زياد كردن آن با خودم باشد. اكنون اين زن اين فرزند را آورده است و من او را به وقف متقدّم مؤبّد ملحق نكردم و وصيّت كرده‏ام كه اگر مرگ فرا رسد تا صغير است خرج او را بدهند و چون كبير شد از مجموع اين مزرعه دويست دينار به او بدهند و پس از آن كه اين مبلغ را به او دادند ديگر براى او و فرزندانش حقّى در اين وقف نباشد. اكنون رأى شما را -اعزّك اللَّه- در باره اين فرزند براى ارشاد خود خواستارم و امتثال مى‏كنم و براى عافيت و خير دنيا و آخرت ملتمس دعايم.
پاسخ آن: مردى كه آن كنيز را بر خود حلال ساخته و با وى شرط كرده كه از او فرزند نخواهد، سبحان اللَّه! اين شرط با كنيز شرط با خداى تعالى است، اين‏
شرطى است كه از بودنش نمى‏توان در امان بود و در صورتى كه شكّ كند و نداند كه چه وقت با وى همبستر شده است، اين شكّ موجب براءت از فرزند نخواهد شد.

و امّا دادن دويست دينار و بيرون ساختن فرزند از وقف، پس مال مال اوست و هر چه صلاح دانسته انجام داده است،
ابو الحسين گويد: زمان قبل از تولّد فرزند را حساب كرده است و فرزند مطابق آن حساب متولّد شده است.
و گويد: در نسخه ابو الحسين همدانى آمده است: خدا تو را باقى بدارد! نامه تو و آن نامه كه فرستاده بودى، رسيد و اين توقيع را حسن بن على بن ابراهيم از سيارى روايت كرده است.

(كمال الدين / ترجمه پهلوان، ج‏۲، صص:۲۶۴-۲۶۶، ح ۲۶)